نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





نپرس ز حالم توخود دانی و دل خرابم      در هر کجای این دنیا قصه ای دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط امین در 16:17 | |







رویا

قدم هایم تند شد احساس خوبی بود می تونستم خیلی راحت بپرم ! وای چه لذتی داشت که حس پرواز هم داشتم میتونستم حتی پرواز کنم!! من خودم بودم اما سبک تر از قبل گویی خلقتم برای پرواز بود ...حتی دیگر تنها نبودم هر جایی بود ما بودیم هر چیزی بود داشتیم ...چرا؟ این سوال نبود !! ترس نبود ! دلهره نبود! دلیلی نبود

اصالت خود را یافتیم                               در راه عشق قدم همی برداشتیم

در آن فانی نیست بود آن چه داشتیم        چو خبر ز ارزش عشق نداشتیم

حس آزار نور آفتاب نمایان شد گویی حسادت او را برانگیخته بودیم حس تندی لحنش به گوش می رسید ...می گفت دیگر رویا بس است!! روزنه ای را از پنجره اتاق یافته بود و تلاشش برای بیرون کردن من از رویایم بیهوده نبود ، بیدار که شدم آن همه لذت جایش را با ترس و نگرانی و سنگینی ای که باعث می شد که دیگر به پرواز فکر نکنم...عوض شد

الهی کشت ما را این جدایی              که این رسم نیست این بی وفایی

الهی این چیست؟غم شد نشانش     که نیست لذت ز این درد تنهایی


[+] نوشته شده توسط امین در 8:4 | |







خداوند انسان را همانند دیگر موجودات خلق کرد ولی او را برتر قرارا  داد چون نعمت عشق را نیز به انسان داد !! ولی راه عشق را سخت و هموار کرد عبور از آن نیازمند اراده ای قوی می بود سختی این  راه همچنان سخت و طاقت فرساست

که رفته این راه الهی را           که فاش کند این لذت آتشین را

نشاید درک کرد جان را فدا کرد        چو باید دل دید،  چشم را فدا کرد

!!تا چشم بر سر داری دل نداری          که حرفهای دل را باور نداری

 


[+] نوشته شده توسط امین در 16:57 | |







دلتنگی...

ز اشک خویش غلتانم

ز خون خود گریانم

از این سه راهی دنیا

!!چه می خوای تو از جانم


[+] نوشته شده توسط امین در 16:47 | |







 

 
شنیدم ،باورم نشد
که عشق حقیقت دارد
هر که گفت من عاشقم
گفتم کمی تب دارد
عشق لفظ است و کلام است
نه حقیقت تمام است
عشق مجنون سمر است و افسانه ای
در حد عام است
نتوان گفت که فرهاد
عاشقی تام و تمام است
عشق در واقع سرابی ست
درپی آن هم عذابی ست
در دل ظلمت نشستن

به ظاهر دیدن آفتابی ست


[+] نوشته شده توسط امین در 9:58 | |